Top tools for Photographers
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.
Sepideh Mohammadian was born in 1986 in Tehran, Iran. She is an author, screenwriter and researcher. She got her BA in Law and MA in sociology and is fluent in Farsi, English, French and Turkish. Mohammadian has been writing for 20 years now, working with Roshangaran Publication since the begining of her career as a writer, she has worked with several literary magazines in Iran having published short stories and also she is a member of Pen America.
Mohammadian’s research works focus on semiotics in films and the difficulties the social, racial and sexual minorities face in the society. She has written 8 books some of which are banned in Iran.
Her latest book, The Assembly of the Forgotten, which was banned in Iran, was recently published by Mehri Publication in London.
Since she has been advocating for the freedom to write, particularly for marginalized voices, she actively promotes and highlights banned books by fellow writers on her social media platforms, aiming to raise awareness of their work and the unjust censorship they face.
Check out my Resume
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Optio quo repudiandae.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Optio quo repudiandae.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Optio quo repudiandae.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Optio quo repudiandae.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Optio quo repudiandae.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Optio quo repudiandae.
My level of knowledge in some tools
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Quia cum quasi assumenda culpa praesentium consectetur voluptatibus expedita. Voluptatem tempore, aspernatur rem facilis, distinctio nemo! Odio velit, nemo dolorem voluptas!
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Laudantium qui aspernatur unde mollitia, in laborum.
وقتی پلیس راه جلوی وانت عبد را گرفت ذاکر جوری از ترس می لرزید که جنازه تکان خورد و سرش روی شانه عبد افتاد. شیشه را پایین کشید و مدارک ماشین را به مامور گشت داد. مادامی که مامور عقب وانت را وارسی می کرد، عبد به صدای برفی که سر حوصله در سکوت کوه ها می بارید و نفس های مضطرب ذاکر گوش می داد. در سراسر زندگیش اندازه چند ساعت گذشته ، در لحظه ای که می گذشت جاگیر نشده بود. حالا هم عجله ای نداشت، حتی برای رسیدن. همه این لحظه ها متعلق به او بود و جوری که زندگی این چند ساعت را توی سینی نقره تحویلش داده بود ، دلیلی نداشت که با ترس، نگرانی یا حتی اندوه هدرش بدهد یا بخواد زودتر از چارچوب این دقیقه ها بیرون بزند. مامور برگشت و مدارک را تحویل عبد داد و پرسید کدوم ور می رید؟ عبد گفت من و آقام و داداشم میریم ولایتمون کرمونشاه. مامور گشت نگاهی گذرا به مرد جوان و پیرمردی که در خواب بود انداخت و گفت جاده جدید بهمن اومده بسته است، دویست متر جلوتر از راه قدیمی برو. به سلامت.
عبد سر پیرمرد به شانه اش حرکت کرد و کمی جلوتر به سمت جاده ی قدیمی پیچید. رو به رو بالای کوه های پوشیده از برف، روشنی سحر بالا آمد
ماجرا ازین قرار بود که ... ادامه داستان
پس چرا فکر می کردم که برف می آید؟! چرا خیال کردم که بهمن آمده و من زیر کوهی از برف مانده ام؟ ادامه داستان
كيشلوفسكى در سه گانه ى آبى ،سفيد، قرمز كه به طور نمادين از رنگ هاى پرچم فرانسه الهام گرفته است،سخن از آزادى ،برابرى وبرادرى مى گويد.اما به طور اخص در سفيد از مساوات و برابرى مى گويد كه خود به سادگى در قالب يک رابطه ی زن و شوهرى دست نيافتنى بودن آن را به مخاطب مى نماياند.چرا كه به تعبير خود كيشلوفسكى :"مردم با هم برابر نیستند و نمی خواهند که باشند.ما مفهوم"برابری" را این طور می فهميم که همه می خواهيم برابر باشیم اما فکر می کنم این مطلقاُ نادرست است. فکر نمی كنم کسی واقعا بخواهد برابر باشد بلکه هرکس می خواهد برابرترباشد.»»
همين جاست كه مدخل ورودى اين یادداشت و تحليل اثر بر اساس تئورى قدرت ميشل فوكوست.چرا كه نابرابرى در واقع نمودى از تنازع قدرت است.فوكو قدرت را ذاتى روابط مى داند چنان كه سامان رابطه بر آن استور است و به عنوان شبكه اى از مناسبات در حال گسترش ،فعال و پويا عمل خواهد کرد..
نقطه ى عطف تعريف فوكو نسبت به اخلاف خود چون هابز كه تعريفى يكسويه و مبتنى بر امكانات اوليه ى فطرى از قدرت ارائه مى دادند، اين است كه فوكو قدرت را وضعيت ابدى و پايدار نمى داند بلكه آن را هم چون شبكه اى مويرگى و پيش رونده در تمام سطوح روابط ،مبتنى بر استراتژى پيش رونده و سيال و قابل انتقال ارزيابى مى كند.در عين حال تاكيد دارد شرط وجودى قدرت ،رابطه ناگسستنى آن با عنصر مخالف خود يعنى مقاومت و نافرمانيست كه خود مولد حركت اهرم الاكلنگ قدرت است.
در "سفيد " در نگاه اول ،تحقير و عدم توازن قدرت شخصيت هاى كارول و همسرش دومينيک موضوع اصلى است كه با در نظر گرفتن نقش نمادين دوميينيک فرانسوى و كارول لهستانى سوار بر دو سوى الاكلنگ قدرت مى توان نگاهى فراتر از روابط زوجى به داستان داشت .
فيلم با صحنه ى دادگاهى در فرانسه آغاز مى شود .البته پس از آن كه كبوتر به عنوان نماد پاکی ،صلح و برابرى بر شانه ى كارول و البته خيال مساوات و برابرى خرابكارى كرده و سپس كارول در حالى مقابل قاضى مى ايستد كه از ابزار زبان يا به تعبير فوكو ابزار پردازنده ى ايده كه براى درک فرايندها ضرورتى قدرتمند است ، بى بهره است .
كارول که به لحاظ جثه كوچک و محدود است و اضافه برآن دليل جدايى دومينيک از او عدم توانايى جنسى اش در ارضاى همسرش عنوان شده، از آنچه به تعبير فوكو در تحليل تبار شناسى از پنداشت بدن در حكم يكى از مولفه هاى اصلى عملكرد روابط قدرت هست نيزبى بهره است.
بعد از دادگاه دومينيک تمام زندگى كارول را در يک چمدان به او برمى گرداند.چمدانى كه آن قدر خالى هست كه بتوان با وجودش دنبال ماشين دومينيک در جستجوى اخرين شانس دويد.
كارول كه به دستور دادگاه دارايى اندک مالى او نيز ضبط شده، شب را در آرايشگاه دومينيک مى خوابد و صبح با ديدن دوباره ى دومينيک مى كوشد آخرين تلاش خودرا براى ارضاى او انجام دهد ،در اين نما كارول پايين و دومينيک در موضع بالاقرار دارد كه جايگاه آن دو را در موازنه ى قدرت به وضوح نشان مى دهد. گویی برای لهستان زود است که وارد اتحادیه ى اروپا بشود و این نقصان را به وضوح و با طعم تلخ طنز می¬بینیم. كارول باز هم ناموفق است .حالا در فرانسه هستيم ،دومينيک در زمين بازى خودى،در مهد آزادى وعدالت و برابرى به حكم دادگاه آخرين اندوخته ى كارول را ضبط كرده و در سكس نيز چنان بالا دست است كه تصور تكان خوردن اين موازانه را با آتش زدن ارايشگاه براى تحت تعقيب قراردادن كارول و تماس با پليس ،تقريبا دور از تصور مى كند. كارول از ارايشگاه مى گريزد و در ايستگاه متروى روبه روى خانه ى دومينيک بى هدف با شانه اش ساز دهنى مى نوازد.اما زمانيكه بااخرين دوفرانكى خود به دومينيک زنگ مى زند و به صداى ارضا شدن اودر سكس با ديگرى از پشت تلفن گوش مى دهد،الاكلنگ قدرت درسمت او به زمين مى نشيند.به نظر مى رسد پايان كارول در اين ماجرا رسيده است.اما به پنداشت فوكو قدرت هميشه در معرض خطرهاى درگيرى و واژگونى دستكم موقتى مناسبات قرار دارد و همان طور كه در ميكروفيزيک قدرت به بررسى چهره هایی از آن مى پردازد ،همه چيزو همگان در مدار قدرت مى چرخند، بدين معنا كه ساختارهاى آن در اختيار درنمى آيند بلكه همواره پويا و سيال و درحال جا به جایی هستند.
از همين جاست كه كارول پس از ورود به لهستان برف پوش و خوش آمدگويى پر ضرب و شتمی كه در حكم دهن كجى به مفهوم برابری در جهان است ، مى كوشد اين موازانه را به واسطه ى پيشرفت خودش تغيير دهد.پيشرفتى كه تنها پيشرفت كارول نيست بلكه لهستان اززيرتيغ كمونيسم درامده ايست كه دست و پا مى زند تا بعد از پذيرش در اتحاديه اروپا دستی به سرو گوشش بكشد.بولدوزرهايى كه سعى در جمع كردن زباله هاى انباشته در صحنه ى ورود كارول دارند و در پس زمينه ى سفيدى برف و صلح و برابرى دروغينى كه بر لهستان سايه انداخته كار مى كنند در كنار كارول كه به هررندبازى و توسل به تهديد و دروغ براى خودش كار و بار وثروت مى اندوزد ،همه و همه زور زدن براى جابه جا كردن الاكلنگ قدرت است.در تمام صحنه هايى كه كارول مجسمه ی سفيد و شكسته اى كه نماد رابطه ى او با دومينيک است را با بردبارى و اميد نگه مى دارد و در آغوش مى كشد و در كنارش وسواس اگزوتيکش به آموختن زبان فرانسه را دنبال مى كند ،در واقع مى كوشد درسايه ى دستيابى به ابزار قدرت ،شكستگى هاى مجسمه ى سفيد را ترميم كند و درزهاى شكاف مساوات را پر كند.هرچند اين ميزان از تلاش ،تكان جدى در توازن اين الاكلنگ قدرت نمى دهد.در نهايت قدم آخر كشيدن دومينيک به زمين بازى كارول در لهستان با استفاده از طمع او براى ميراث كارول به خيال مردن اوست.كارول كه اعتماد به نفس بربادرفته اش درخاک فرانسه را دستكم ظاهرا جمع و جور كرده ،حتی در ارضاى دومينيک نيز موفق مى شود اما هنوز زمين زدن طرف ديگر اين الاكلنگ باقى مانده است. پس با نقشه ى حساب شده ى به زندان انداختن دومينیک كه حالا بايد در سرزمينى ديگر و به زبانى كه نمى شناسد ازخود دفاع كند ،الاكلنگ قدرت را تا منتهاى ممكن به سمت خودش بالا مى برد. حالا به نظر می رسد کارول توانسته روی پا بایستد و در مقابل دومینیک خودی نشان دهد.در حیاط زندان به تماشای حاصل تلاشش ایستاده اما درست در همين لحظه بنا به تعبیر سیال بودن قدرت ، مجددا موقعيت او نسبت به دومينيک كه در طبقه ى بالاى زندان پشت شيشه اورا تماشا مى كند، پايين است تا هم چنان اشارتى كنايى باشد به جايگاه لهستان نسبت به فرانسه حتى پس از پيوستش به اتحاديه اروپا ،چرا كه در دنياى ما همه مى خواهند "برابرتر "باشند.
Check out my latest blog posts
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit. Dolore, porro rem quod illo quam, eum alias id, repellendus magni, quas.